زن و جامعه افغانستان
سید احمد ضیا نوری سید احمد ضیا نوری

پیشگفتار:

حضرت خداوندگار عشق و عرفان شاعر بزرگ و اندیشمند سترگ مولانا جلال الدین محمد بلخی از معدود چهره های تاریخ ادبیات کشور ما است که اندیشه ای به مراتب قوی تر از کلامش را در آثار به جا مانده از او می بینیم، و این نکته در مثنوی معنوی که ریشه در اعماق علوم و معارف دارد و از بزرگ ترین و جاودانه ترین اثار ادبی وی می باشد به خوبی محسوس و مشخص است. حضرت مولانای بلخ را از درون آثارش آزاده مردی در می یابیم که انسان را نه موجودی ماشین مانند بلکه هستنده ای که به نیروی اندیشه و تفکر خویش انتخاب آزاد می کند، و به وسیله همین نیروی جادویی حضرت مولانا آن را مرتبه ای از انسانیت میداند.       اما نگاه حضرت مولانا به آزادی چگونه است. او آزادی را وسیله ای برای کشف خلاقیت های بشر میداند. وسیله ای که او را اجازه میدهد به هر دریچه ای سر بزند و با کشف رموز هستی همان گونه که بهتر میداند بیاندیشد و زندگی کند. و اینجاست که تفاوت آدم ها نیز در نوع تفکر و اندیشه آنها شکل می یابد.                                                                                               حضرت مولانا باز تآکید میدارد که آزادی به معنی آن نیست که انسان هر آنچه را که با معیار های حقوقی، انسانی و اخلاقی تفوق داشته باشد یا نه، به آن متوسل شد و آزادی دانست که در غیر سبب ویرانی خود اطرافیان و جامعه می گردد. 

در جامعه افغانستان آزادی، آزاد زیستن و دیموکراسی تفهیم نا شده باقیست و بر عکس با دید از پشت عینک های سیاه جهل و بی خبری برخورد میگردد مخصوصآ برای زنان در این کشور، چون هر پد یده ی در افغانستان با شتاب زده گی و عجله داخل میشود قبل از آن که مردم و جامعه آماده آن باشند مثلآ : دیموکراسی در افغانستان که روی صفحه کاغذ باقیست و بس. آنعده متحجران زن ستیز و تمدن سیتز که خود را در لباس مرد پنهان نموده و زن را مستلزم ظلم و ستم میدانند در حقیقت شیطان بیش نیستند، آنان با احساسات سرد و خشک قوانین مرد سالاری در جامعه مذهبی، سنتی و خوش باور افغانستان خود را به زعم خود آزاد میدانند و چنین میپندارند که : (گویا آزادی دیموکراسی و مقررات جامعه بخصوص داخل محیط خانه و خانواده حکم آنرا دارد که زن باید وشاید بدون دلیل و برهان خواسته های مشروع و یا نا مشروع شوهر را لبیک بگوید و هر آنچه را که باب میل و طبع ذوق مرد باشد زن باید بپذیرد و حتمی انجام دهد.)  که بوجود اوردن این نوع فشار های روحی و روانی نه تنها خشونت بلکه جنایت علیه انسان است.                                                                                                                                   یکی از این نوع آزادی های عجولانه و جنون آمیز و خواسته های نا مشروع دامنگیر قاضی ظهور الدین گردید، که این قاضی بدون تردید نه تنها تعریف از حقوق و علوم سیاسی نمی داند بل این شرمساری دکاندار دین که با افکار پوسیده و ذهن فرسوده همراه است در بیست و دوم جنوری سال 2012 م گذشته در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان اتفاق افتاد. ظهورالدین شصت و پنج ساله است، او در بدل حل قضیه طلاق ( معضل دیوه با شوهرش)  در زمان ملاقات با دیوه، این قاضی بیش از دو هزار دالر امریکایی از وی درخواست کرد. هنگامی که درخواست قاضی از سوی دیوه رد شد، قاضی یک پیشنهاد دیگر به دیوه نمود و در این گفتگو از دیوه دختر جوان بیست و سه ساله خواسته بود که او قضیه طلاقش را با همسرش حل می کند، اما به شرطی که او پس از طلاق با وی عروسی نماید.   اینست نمونه از عدالت خواهی در دیوان عدلی و قضایی افغانستان!!!

زن در جامعه افغانستان

 

در نخستين دهه از هزاره‌ی سوم خشونت‌های جنسي عليه زنان به يكی از بزرگ ‌ترين مسايل اجتماعی و امنيتی تبديل شده است در همين راستا جنبش‌های (فمينيستی یا باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی) موج سوم و پسا مدرن وارد ميدان شده‌ اند.  براساس تحقیقات و پژوهش های بانک جهانی و گزارش يونيسف در سال  1997 م  تحت عنوان ”پيشرفت ملل“ خشونت عليه زنان و دختران شايع‌ ترين شكل نقض حقوق بشر بوده است که بدترین آن رقم زده شده در میان ( زن در جامعه افغانستان.)

 

هویداست که از مبدآ پیدایش و آغاز حیات انسان بروی زمین فرزندان حضرت بابای آدم (ع) بر همدیگر تاختند و خون هم ریختند، یعنی خشونت در ذات انسان بوده و است. خشونت از فحش و دشنام دادن، نا سزا گفتن، لت و کوب و شکنجه آغاز تا به در قید و بند کشیدن، تحقیر، توهین، بی حرمتی، رفتار جنسی، و حتی فروش و تبادله ناموس و در بسیار موارد سبب قتل های ناموسی از جانب آنعده مردانی است که خود را قهرمان معرکه زندگی همانا در محیط منزل و زندگی شخصی خود احساس می کنند انجام می پذیرد. از نظر ستمکاران زن ستیز و تمدن ستیز گویا زن همین جایگاه را دارد و اینگونه برخورد ها باید روال عادی داشته باشد. ولی اینعده سنگدلان بیرحم تاکنون نمیدانند که زن در اجتماع و خانواده چه نقش دارد؟  

در حالیکه حضرت مولانای بزرگ آن عالم وارسته در مورد زن فرموده اند که : زن اولین مربی انسان در زندگی و مظهر اسم رب خداوند است. مادر از رهگذر تربیت فرزند نقش ماندگاری در تربیت و تآمین صلاح و فلاح جامعه ایفا میکند، اما نقش تربیتی زن در پرورش فرزندان خلاصه نمیشود، لبکه او در تعامل با همسر نیز از نیروی مربیگری خود بهره میگیرد.     گوشه ی از گفتار گهربار و ارزشمند حضرت مولانای بزرگ بلخ در مورد زن.  

                                                                                                                                             همانگونه که چون آفتاب روشن و حقیقت انکار ناپذیر است که جنگ وحشت، دهشت، کشتار، اختناق و ویرانی با حضور تلخ در کشور ما  دامنش را هر چه گسترده نموده و با میل تفنگ بر مردم و جامعه ما حکومت میگردد. حکومت با پایه های وسیع وجود ندارد قانون و عدالت نافذ نیست و زمام حکومت داری بدست کسانی قرار دارد که بجز از تلف نمودن حق مشروع ملت ظلم و تعدی و قاجاق مواد مخدر بیش نمی دانند. از جانب دیگر فقر اقتصادی جنگ و جدال روبه افزایش است. همین است که وضع زنان در بخش های مختلف زندگی بسیار غم انگیز و اسفبار است. دولت فعلی در افغانستان بر اوضاع سیاسی اقتصادی و اجتماعی حاکمیت و تسلط کامل ندارد و کنترل ناموس و شرف کشور را به افراد واگذار نموده است. طور مثال: مردیکه چه وحشیانه قتل را مرتکب میشود در عوض زن را معامله میکند  زن به جرم آنکه زن است بدنام و محکوم می گردد، زن مثل اجناس نا چیز و یا برده تبادله میگردد.  ازدواج های اجباری در مورد زنان انجام میگیرد. کهنه ترین آداب رسوم و سنت های آمیخته با ارتجاع اسلامی صد ها هزار زن افغان را در چهار چوب خانواده و جامعه به اسارت و بردگی کشانیده است، از لحاظ مناسبات خانوادگی، زن حق طلاق و جدایی یک جانبه را از مرد ندارد، بر عکس مرد حق دارد چند زن اختیار کند، زن به (تنهایی) خانواده محسوب نمی گردد، زن اگر از خانه رانده شد بی پناه و بدون خانه و کاشانه خواهد ماند، زن حق تکفل فرزندانش را ندارد، اگر طلاق داده شود هیچ اختیاری نسبت به فرزندانش نخواهد داشت و هیچگونه حقی در سرپرستی آنها برای وی به رسمیت شناحته نمی شود، زن در انتخاب شوهر یا شریک زندگی خود آزاد نیست، زن حق قضاوت ندارد، آنچه را که قوانین و مقرارت جامعه مرد سالاری قبیله سالاری و تفنگ سالاری بر وی واگذار نموده باید و شاید بپذیرد. قوانین پوسیده مذهبی زن را بزیر چادر و چادری کشانده است.                                                                                                                                               تا عوامل ریشه یابی نگردد و دولت در راستای تربیت انسان بخصوص برای آنانیکه جهل جفا و ظلم را مستلزم زن میدانند راه های جلوگیری از خشونت را نگیرد و تا زمانیکه دولت در تآمین امنیت سراسری کشور عاجز بماند مبارزه در مقابل چنین اعمال امکان ناپذیر خواهد بود.      

                                                                                                                                              مردسالاری یکی از منفور ترین پدیده ها است. این پدیده بطور دایم با زن ستیزی و ستم بر زن توآم بوده و دولت و نظام کنونی فاشیستی افغانستان حامی این ستم است. زنان مراحل مختلف خشونت را در لابلای تاریخ گذرانده اند. اما بدترین آن در طول دوران بیش از یک دهه عمر نکبت بار حقله حکومت چپاولگر و مافیایی دولت حاضر افغانستان زنان در افغانستان چه ستم ها  که نکشیده اند، اما داد و فریاد زنان به جایی نرسیده است. قتل های ناموسی و تجاوزات را یا کاملا نادیده می گیرند و یا متهمین را به زودی برائت داده و آزاد می نمایند. به همین علت بیشتر مردان روز بروز جسورتر گردیده و به انواع واشکال ستم علیه زنان می پردازند.                                                                       از جانب دیگر اگر حکومت و مخصوصآ پارلمان نام نهاد اسلامی تآمل میداشتند و واقعآ در برابر بی عدالتی و نا برابری علیه زنان افغان قد علم مینمودند و اگر نه میلیونها نه ملیارد بلکه تریلیونها دالر و یورو را حیف و میل نمی کردند و یا به خزانه های شخصی خود انبار نمی کردند، زمان و فرصت خوبی بود تا رسانه های دیداری و شنیداری از طریق وزارت اطلاعات و فرهنگ (کم ظرف و بی خبر از فرهنگ) را وادار مینمودند تا بجای پخش و نشر سریال های مبتذل و هزاران افتضاح دیگراز تلویزیون ها، برنامه های مهم تعلیمی براه میانداختند و اذهان عامه را تا حدود در برابر موقف و حقوق انسانی زن روشن می ساختند، اگر با تبلیغات وسیع از طریق مساجد خشونت علیه زن را تقبیح میکردند و به ملت که متآسفانه عقب مانده و بیشتر بی سواد، سنتی و مذهبی هستند مقام زن را که مادر، همسر و خواهر است تفهیم می نمودند، امروز چنین وضعیت اسفبار و المناک بر زنان افغان در جامعه حکمروایی نمی داشت و هیچ زنی زندگی را بر خود حرام نمی نمود و خودش را به آتش نمی کشید و یا خود کشی نمی کرد.

 

                                                                                                                                      از جمله هزاران خشونت های مرگبار این پدیده شوم نفرت انگیز تلخ و غم انگیز، بدترین آن رویداد تاریخ سوم جنوری سال روان 2013 م بود که از جنایت شنیع علیه منیژه خانم جوان پرده برداشت.  منیژه زن بیست ساله‌ای است که در منطقه مُقُر ولایت غزنی در جنوب افغانستان از شکنجه مداوم خود توسط شوهرش حکایت کرد. او هفته‌ها در زیر زمینی خانه‌اش با دست و پای بسته نگهداری میشد و شوهرش با چوب، زنجیر و شلاق او را میزد. بدن نیم جان منیژه حکایت از داستان غم‌ انگیز زندگی او دارد.  روزها و هفته‌ها در زیرزمینی خانه با دست و پای بسته سپری کردم، در هوای سرد و برف مرا وادار به کار می‌کردند هیچ جای بدنم نیست که زخمی نشده باشد  ناخن‌های دستانم افتاده و پاهایم توان حرکت ندارد. سر و صورتم با مشت و لگد می کوبیدند، دست‌هایم را با ریسمان می بستند و با زنجیر و چوب شلاق می زدند  (از زبان منیژه با چشمان پر از اشک.)                                                  او می‌گوید دو سال پیش به خواست خود با نوه عمویش ازدواج کرد، اما در خانواده شوهرش جایگاه یک کنیز را داشت و نه عروس. (اقتباس از نشرات فارسی  بی بی سی)   آیا با دیدن و شنیدن این نوع خبر اسفبار و غم انگیز تآثر و تآلم دچار انسان نمی گردد؟؟

                                                                                                           

گويند  زن را  محترم نميشمارد مگر مرد کريم,  و او را خوار نميشمارد مگر مرد لئيم

اشخاص و افراد متحجر و زن ستیز سیه دل و سیه کار:                                                                             اگر رگهای گلوی هزارن رابعه ها را ببرند و در حمام خون غسل دهند (شاعر پارسی‌گوی ربعه بلخی نیمه نخست سده چهارم هجری)، اگر صد ها نادیا انجمن را با مشت و لگد به شهادت برسانند ( شاعر توانمند 2005 م هارت افغانستان)، اگر آمنه ها را در ولایت بدخشان و سایر نقاط مختلف افغانستان به دلایل نامرعی سنگسار نمایند (اپریل 2005 م)، اگر به تکرار صنوبر ها را با سگ جنگی عوض نمایند، صنوبر اسم دختر دوازده ساله بود که در ولسوالی علی آباد ولایت کهن دژ یا کندوز با سگ جنگی معاوضه شد.( اکتبر 2006 م) ، اگر مکرر صورتهای شان را سیه نمایند و به دختر دوازده ساله که گل از جمال معصومیت است تجاوز نمایند، چنانچه در ولایت سرپل انجام دادند(جولای 2008 م)، اگر ددمنشان تاریخ صد ها بار دختران جوان را به علت ابا ورزیدن شان با ازدواج اجباری به شکل فجیع به قتل برسانند و یا سنگسار نمایند ( ولایت بادغیس فبروری 2011 م ــ صدیقه و خیام ولایت قهندوز.)، اگر آنعده اشخاص آدم نما ولی شیطان صفت با مادر یا زن شصت ساله تجاوز دسته جمعی در ولایت تخار انجام دهند (فبروری 2006 م ولسوالی فرخار ولایت تخار)، اگر بازهم مانند گرگان لاشخور به خوابگاه یا لیله دختران ولایت بلخ حمله ور شوند،( جون 2006 م)،  اگر صد ها عایشه دیگر را در ولایت ارزگان گوش و بینی ببرند، عایشه قربانی بود که به بد داده شده بود (بد دادن) یعنی سنت خرافی و مبتذل آدم فروشان در بخش های از افغانستان توسط یکعده است که برای حل منازعات خانوادگی داده میشود (اکتبر 2010 م) ، اگر با هزار هزار پیرگل های چهادره ساله را با انبر ناخن بکشند و مانند حیوان برخورد نمایند و مو های سر شانرا را پرپر و پریشان نمایند، پیرگل از چنگال خون آشام و خونین شیطان صفتان رهایی یافت ( دسمبر 2011 م ولایت بغلان)، اگر زبان صد ها زن مظلوم و بی دفاع را با کارد ببرند ( نومبر 2012 م ولایت بلخ) ، اگر صد ها فرهنگی را به شهادت برسانند مانند قتل نامردانه و بزدلانه مادری با استفاده از سیاهی شب در کنار فرزندانش مسوول برنامه های محلی رادیو( مارچ 2010 م ولایت پروان)،  اگر صد ها زن در کابل غزنی و یا سایر ولایات خود را از اثر خشونت و رفتار قبیح شوهران شان به آتش بکشند و یا خودکشی نمایند،   و اگر آدم فروشان خناس قرن ملیونها جنایات شنیع، ضد انسانی و ضد بشری را در افغانستان علیه زن انجام دهند، ولی ندای رسای حق خواهانه و انسان دوستانه آزادی خواهان و ترقی خواهان برای مبارزه در مقابل اعمال جنایتکاران قرن خموش نخواهد شد و برای حصول حق و حقوق انسان (زن) گامهای استوار تری خواهند برداشت.                                                             و ........ بیاد داشته باشند که اگر گلهای باغچه را هر روز لگد کوب نمایند،  اما تبار گل هرگز نخواهد مرد.

 

 

 

 

چکیده ی:  از سلیمان راوش   از مجموعه شعری  صدای در سکوت                                                                       

آیینهء خدا         

بعد از خدا      زن را به پرستش گیر

که او    دریاییست      از معرفت خلقت   و    زیباترین شاهکار   از آفریده های    آفریدگار

زن را به پرستش گیر    که زن      آیینهء خداست   چونان   خورشید  و   آب   و    زمین

ای مرد

بجای لانهء حرب    و کمان ستیز     در مسجد غفلت    که جایگه شقاوت    تاریخ است

بلور قامت زن را

در مهرابهء عشق    به سجده گیر     که زن    کلید گنج رسیدن    به عرش یزدان است

که زن     خدای زمین و دلیل انسانست

ای مرد

زن را به قبله بپذیر      بجای مغرب شب زا    و   مشرق مقصو

ای مرد

بعد از خدا    زن را به پرستش گیر    که زن    لطیف و  نظیف و  شریف و   جان آراست

که زن دهنده هستی

و نیمه خداست.

 

                                                                                                           جنوری  2013  م                                                                                                                                       گتنبرک، سویدن


January 8th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي